سوته دلان
شبي مجنون نمازش را شكست/بي وضو در كوچه ي ليللا نشست/عشق آن شب مست مستش كرده بود /فارغ از جام ز دستش كرده بود/گفت يا رب از چه خوارم كرده اي؟/بر صليب عشق دارم كرده اي/خسته ام زين عشق دل خونم مكن/من كه مجنونم تو مجنونم نكن/مرد اين بازيچه ديگر نيستم /اين تو و ليلاي تو ،من نيستم/گفت اي ديوانه ليلايت منم /در رگت پنهان و پيدايت منم /سالها با جور ليلا ساختي /من كنارت بودم و نشناختي
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:عشق, ساعت
15:25 توسط nooshin
Power By:
LoxBlog.Com |